محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز؛ در تقویم سینمای ایران، آخرین ماه از سال، ماه تولد دو فیلم ساز مهم از دو نسل متفاوت است که دست بر قضا هر دو از خطه خراسان سر برآورده اند. فریدون جیرانی از نسل فیلم سازان نوگرای پس از انقلاب اسلامی در ایران به شمار میرود و نیما جاویدی جزو استعدادهای سالهای اخیر سینماست که پرده نقرهای را با الگوهای خاص خودش میفهمد.
تطبیق دادن جیرانی و جاویدی، به واسطه مشهدی بودن، رفتاری حرفهای نیست، اما بی تردید، منحصر به فرد بودن، ویژگی هر دوی این کارگردانهای خوش ذوق است. از دو فیلم سازی حرف میزنیم که شاید هیچ وقت «شماره یک» یا «پرطرف دارترین» نباشند، جوایز بین المللی تراز اول را به کلکسیون افتخارات سینمای ایران اضافه نکنند و حتی گاهی هم، در مسیر پر فراز و نشیب فیلم سازی شان قرار گیرند، اما هر دو، لحنی تازه به بخشی از بدنه سینمای ایران اضافه و ظرفیتی از گلهای ناشکفته هنر هفتم را برملا کرده اند که تا همیشه در خاطر دوستداران این رسانه باقی خواهد ماند.
فریدون جیرانی و نیما جاویدی، بیشتر از آنکه به واسطه کارهای خارق العاده و فیلمهای جاودانه خود در سینمای ایران ماندگار باشند، به خاطر اثر انگشتشان پای چند فیلم و سریال بی ادعاست که توانسته اند به قلبها راه باز کنند. این دو فیلم ساز ادای کسی را درنمی آورند و به اینکه «خودشان هستند» میبالند. همین صداقت است که بینندهها را به تماشای آثار این دو نفر ترغیب میکند و باعث میشود چیزی از جنس نگاه شخصی در فیلم هایشان جاری باشد.
فریدون جیرانی را باید در بستر شخصیتش مورد ارزیابی قرار دهیم؛ مردی که بیشتر از آن که یک فیلم ساز برجسته باشد، یک انسان دوست داشتنی و گرم است. جیرانی سابقهای طولانی در سینمای ایران دارد و بیشتر از چهل سال است که خوی معتدل و آرامش رفتارش را حفظ کرده است. پیشینه اش به عنوان یک شخصیت رسانه ای، به او کمک کرد تا در اجرای برنامه سینمایی «هفت» توفیق یابد و هنوز هم بسیاری معتقدند که درخشانترین دوران مهمترین برند سینمایی تلویزیون با حضور مرد سرد و گرم چشیده خراسانی رقم خورده است.
او در سینما هم نان آگاهی اجتماعی حیرت انگیزش را خورده است و به طور مشخص در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ با پرداختن به عشقهای نامتعارف و جنون آمیز که رگههای روشنی از سایکودرام در آنها مشهود بود، از خودش نقشی ماندگار به عنوان یک فیلم ساز پیشرو که میتواند منویات نسل بعدی مخاطبان را حدس بزند، بر جای گذاشت. اوج کارنامه جیرانی به فیلم تکرار نشدنی «قرمز» بازمی گردد؛ جایی که هنر آقای کارگردان بر درک عمیقش از جامعه منطبق شد و شاهکار خلق کرد.
فیلم پر سر و صدای جیرانی حاصل آگاهی دقیق او از جامعه اواخر دهه ۷۰ بود و «قرمز» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر را برای هر دو هنرپیشه نقش اولش به ارمغان آورد. این موضوع، تسلط جیرانی بر بازی گرفتن از دو ستاره آن روزهای سینمای ایران را نشان میداد؛ همان طور که چند سال بعد، بازی گرفتنش از محمد رضا گلزار در «شام آخر» ثابت کرد که جای جیرانی چقدر روی صندلی کارگردانی محکم است.
اما جیرانی در سالهای اخیر، وضعیت عجیبی را به عنوان یک کارگردان باسابقه و کاربلد تجربه کرده است. او از ابتدای دهه نود، وارد سالهای پرنوسانی در کارنامه هنری خود شده و از مجموع سه فیلم سینمایی بلند، یک سریال تلویزیونی و یک سریال نمایش خانگی که ساخته، هیچ کدام نتوانسته اند شوری در بین مخاطبان به پا کنند.
سه گانه ناتمام «خفگی»، «آشفتگی» و «وابستگی» یا شاید «افسردگی» (سومی هیچ وقت ساخته نشد و فقط در حد گمانه زنی باقی ماند) که با الهام از سینمای نوآر فرانسه ساخته شده بود، با واکنش منفی تماشاگران همراه شد. «تعبیر وارونه یک رؤیا» تبدیل به اثری شعاری در تلویزیون شد و نتوانست حتی ذرهای از موفقیت «مرگ تدریجی یک رؤیا» را هم تکرار کند؛ در حالی که «نهنگ آبی» نیز به واسطه حواشی ایجاد شده برای بازیگر اصلی و غرق شدنش در هزارتوی خودساخته نویسنده، با وجود شروع قدرتمندش، با موفقیت ادامه پیدا نکرد.
فریدون جیرانی که در دورهای از فعالیت خود به عنوان مجری، برنامه اینترنتی «سی و پنج» را در پلتفرم فیلم نت هدایت و اجرا میکرد، در یکی از قسمتهای این برنامه، روی صندلی مهمان نشست و اجازه داد در برنامه خودش مورد سؤال قرار گیرد. در این برنامه که میزبانی آن بر عهده امید روحانی بود، جیرانی صراحتا اظهار کرد که میخواهد فیلمهایی بسازد که باعث شوند جیرانی در خاطر سینما برای همیشه باقی بماند. به نظر میرسد که این مهمترین بیراهه کارنامه فیلم سازی است که همیشه با قلبش فیلم ساخته است.
اساسا هنرمند وقتی با هدف ماندگار شدن کار کند، از بکر بودن فاصله میگیرد؛ برعکس، وقتی به پیامدهای کار فکر نکند و با غریزه ذاتی خود به سراغ مدیومی مثل سینما برود تا در لحظه از آن سیراب شود، جادوانگی هم به دنبال خواهد آمد. آخرین خبرها از روند فعالیت هنری فریدون جیرانی حاکی از آن است که این کارگردان باتجربه، به دنبال رقم زدن دومین تجربه کاری خود در شبکه نمایش خانگی است و مخاطبان انتظار دارند، پس از گذشت ۱۰ سال، بار دیگر شاهد یک اثر سرحال و کوبنده، با مضامین منحصر به فرد از فریدون جیرانی باشند.
وقتی در سال ۹۳ «ملبورن» به نمایش درآمد، مخاطبان و منتقدان سینمای ایران فکر میکردند با یک فیلم ساز جوان دیگر طرف هستند که آثار اصغر فرهادی را سرلوحه کار خود قرار داده است و سعی دارد با مانور دادن بر مسائلی همچون مهاجرت، دوراهیهای اخلاقی، مرگ نوزاد و... روی موج رایج سینمای ایران سوار شود. از این بابت، «ملبورن» اثری متوسط با ساختاری معمولی بود و کمتر کسی فکر میکرد نزدیک به یک دهه بعد، از آن به عنوان قلق گیری یکی از بهترین استعدادهای سینمای ایران تعبیر شود.
نیما جاویدی پنج سال بعد از «ملبورن»، با فیلمی گام به جشنواره فیلم فجر گذاشت که نه تنها تقلید از هیچ فیلم ساز داخلی محسوب نمیشد، بلکه به خاطر ویژگیهای فنی منحصر به فردش، سرآغاز شکل تازهای از سینماگر بودن در ایران قلمداد میشد؛ گونهای که برخی مایل اند آن را سینمای تکنیک بنامند.
او در یکی از معدود مصاحبههای تصویری خود، در گفتگو با سروش صحت صراحتا اعلام کرد که معتقد است سینما قبل از آن که هنر باشد، یک تکنیک است و در ادامه همین بحث، از تأثیر تحصیل کردن در رشته مهندسی مکانیک بر سینمای خود سخن گفت. این شاید بهترین تفسیری باشد که میتوانیم از کارنامه کاری فیلم ساز جوان مشهدی ارائه دهیم؛ کسی که در قید و بند مضامین نیست، اما سادهترین موضوعات را چنان دقیق و خط کشی شده به فیلم تبدیل میکند که بیننده با آن همراه میشود.
«مبلورن» را یک تجربه گذرا حساب کنید. پس از آن اما، در نگاهی کلی، «سرخپوست» اثری درباره فرار یک زندانی است. فیلم نامه «خورشید» (به کارگردانی مجید مجیدی و نویسندگی نیما جاویدی) با سادهترین قصه ممکن درباره گروهی از کودکان کار نوشته شده و «آکتور» ماجرای درگیریهای اجتماعی و اقتصادی دو جوان عشق بازیگری در جامعه امروز ایران است.
هیچ کدام از این موضوعات نمیتوانند آن قدر خاص و بی همتا باشند که مردم برای تماشایشان سر و دست بشکنند. اما همین قصههای ساده اگر توسط نیما جاویدی و بر مبنای وسواس و دقت نظری که شاخصه اصلی کارنامه اوست، به سینما تبدیل شوند، میتوانند آثاری درجه یک را به وجود آورند.
دقت مهمترین عنصر کارنامه جاویدی است که این روزها «آکتور» را به محصولی پرمخاطب در شبکه نمایش خانگی تبدیل کرده است. از سریالی حرف میزنیم که صحنههای هراس انگیز یا موقعیتهای ملودرام پراحساسی ندارد، اما به قدری دقیق ساخته شده که پلانهای جذابش بیننده را به دنبال خود میکشند.
تعلیق دیگر مؤلفه اثرگذار در کارنامه جاویدی است. او میتواند، با تسلط شایان توجهش بر ساختار فیلم نامه و شناخت مناسبش از جایگاه دوربین، از سادهترین موقعیتها تعلیق دربیاورد، بدون اینکه تعمدا بخشی از واقعیت را پنهان کند یا بخواهد با لطایف الحیل سینمایی به مخاطب رودست بزند.
به نظر میرسد که با فرض ادامه روند رو به رشد کارنامه این فیلم ساز جوان، میتوانیم انتظار داشته باشیم در آیندهای نسبتا دور، آثار جاویدی، از منظر تکنیکی و پایبندی به قواعد سینما، به یک کلاس آموزشی برای سینمای ایران تبدیل شوند.